سازمان فرهنگی ورزشی ارومیه

فرهنگسرای شهید مظاهری


فرهنگسرای شهید مظاهری

 

 

فرهنگسرای شهید مظاهری، اولین فرهنگسرا در سال 1393 با نام شهید مظاهری تاسیس شده است که هم اکنون مدیریت این مجموعه بر عهده جناب آقای آرش اکبرپور می باشد.

آدرس: بلوار ولیعصر -خیابان علامه مجلسی -خیابان شهید مظاهری-بوستان آراز - فرهنگسرای شهید ابراهیم مظاهری (محله قاسمیه)

شماره تماس:

مدیریت: 04432758520

آموزش:04432758521

 

برشی از یک کتاب : دا ، خاطرات سیده زهرا حسینی

  • 31 شهریور 1400
  • نویسنده: admin
  • تعداد نمایش ها: 1354
  • 0 نظرات
برشی از یک کتاب : دا ، خاطرات سیده زهرا حسینی

از کنار قبور شهدای گمنام که رد شدیم، نگاهشان کردم. این چند روز چقدر گمنام به خاک سپرده بودیم. از رویشان شرمنده بودیم. به خودم گفتم:" حداقل ما چند نفر موقع دفن بابا دوروبرش هستیم، ولی اینا چی؟ ما حتی اسمشون رو هم نمیدونستیم که روی قبرشون بنویسیم." وقتی سر مزار رسیدیم، پیکر بابا را زمین گذاشتند. دا که چشمش به قبر افتاد، انگار تمام امیدش ناامید شده باشد، یا به قول خودش خانه خراب شده باشد، کنار مزار افتاد. خاک ها را برمیداشت و روی سرش میریخت و میگفت: " حرقت قلبی ابوعلی. (قلبم را سوزاندی ابوعلی.) با این یتیما چه کنم؟"
یک لحظه احساس کردم بهتر است خودم پیکر بابا را توی قبر بگذارم. در حالیکه صدایم از بغض میلرزید، ولی خودم را کنترل میکردم تا نشکنم. گفتم: " من خودم میرم توی قبر." صدای گریه همکاران بابا بلند شد. همه آنها و غسال ها میگفتند: " ما هستیم. ما این کارو میکنیم."
تشییع کنندگان بابا بودند. وقتی او را به طرف قبر میبردند، خیلی غریب بود. همیشه یکی از اقوام که فوت میکرد، همه فامیل، از دور و نزدیک، خودشان را برای مراسم کفن و دفن میرساندند. اما امروز ازآن فامیل بزرگ هیچ کس برای دفن بابا نبود. خیلی دلم گرفت، یاد غریبی سیدالشهدا افتادم و پیکرهایی که روی زمین مانده بودند. حضرت را نه تنها تشییع نکردند، بلکه روی بدن های مطهرشان هم تاختند و خانواده ش را به اسیری بردند. پس غریبی بابا در برابر آن غربت و مظلومیت چیزی نبود.


نویسنده: سیده اعظم حسینی

 

Print
کلمات کلیدی:
رتبه بندی این مطلب:
بدون رتبه

برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

نام شما
ایمیل شما
عنوان
پیام خود را وارد کنید ...
x

اطلاعات تماس شما

بازخورد شما

آمار بازدید
دی ان ان